جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
heartily
مثالها
She heartily welcomed the guests at the door.
او از مهمانها در دم در صمیمانه استقبال کرد.
They heartily congratulated him on his promotion.
آنها او را بهخاطر ارتقایش صمیمانه تبریک گفتند.
02
با اشتیاق, پر انرژی
with enthusiasm, energy, or vigor
مثالها
The team heartily cheered their captain's speech.
تیم با شور و اشتیاق از سخنرانی کاپیتان خود استقبال کرد.
She heartily laughed at the comedian's joke.
او از ته دل به شوخی کمدین خندید.
03
با اشتها, به مقدار زیاد
with a good appetite and in large amounts
مثالها
After the hike, they ate heartily to regain their energy.
بعد از پیادهروی، آنها با اشتها خوردند تا انرژی خود را بازیابند.
He heartily enjoyed the homemade stew.
او با کمال میل از خورش خانگی لذت برد.
مثالها
I am heartily sorry for the mistake.
من از صمیم قلب بابت اشتباه متأسفم.
She was heartily sick of the endless delays.
او کاملاً از تأخیرهای بیپایان خسته شده بود.
درخت واژگانی
heartily
hearty
heart
