جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
harsh
مثالها
The teacher 's harsh criticism demoralized the students.
انتقاد تند معلم دانشآموزان را دلسرد کرد.
The harsh punishment was disproportionate to the offense committed.
مجازات سخت با جرم انجام شده تناسبی نداشت.
02
نابخشودنی, دشوار
(of conditions or actions) unpleasantly rough or severe
مثالها
His critique was harsh, leaving her disheartened.
انتقاد او سخت بود، که او را دلسرد کرد.
The company 's policies resulted in harsh penalties for rule violations.
سیاستهای شرکت منجر به مجازاتهای سخت برای تخلف از قوانین شد.
03
زبر, خشن
having a rough texture that can be uncomfortable to the touch
مثالها
The harsh fabric of the blanket made it unsuitable for sensitive skin.
پارچه زبر پتو آن را برای پوست حساس نامناسب میکرد.
She disliked the harsh texture of the sandpaper when she was trying to smooth the wood.
او از بافت زبر کاغذ سنباده وقتی که سعی میکرد چوب را صاف کند، خوشش نمیآمد.
مثالها
Having endured harsh conditions in the desert, the survivors were physically exhausted.
تحمل شرایط سخت در صحرا، بازماندگان از نظر جسمی خسته بودند.
The coach, having a harsh training regimen, pushed the team to their limits.
مربی، با یک رژیم تمرینی سخت، تیم را به حد خود رساند.
درخت واژگانی
harshly
harshness
harsh
