جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Cream
مثالها
He stirred cream into his pasta sauce to make it rich and creamy.
او خامه را به سس پاستای خود اضافه کرد تا آن را غنی و خامهای کند.
She added a dollop of whipped cream to her hot chocolate for extra indulgence.
او یک قاشق خامه زده شده به شکلات داغش اضافه کرد برای لذت بیشتر.
02
کرم
a thick, semi-solid substance used for moisturizing and soothing the skin
مثالها
She applied a rich cream to her hands to keep them soft.
او یک کرم غنی روی دستهایش زد تا آنها را نرم نگه دارد.
The doctor recommended a soothing cream for the rash.
پزشک یک کرم آرامبخش برای جوش توصیه کرد.
03
کرم (رنگ)
a pale, yellowish white color
مثالها
The artist mixed white and yellow to create a beautiful cream for the canvas.
هنرمند سفید و زرد را ترکیب کرد تا یک کرم زیبا برای بوم نقاشی ایجاد کند.
The artist used different tones of cream to create a realistic portrayal of the sandy beach.
هنرمند از سایههای مختلف رنگ کرم برای خلق تصویری واقعگرایانه از ساحل شنی استفاده کرد.
04
خامه, نخبه
the most outstanding or superior individuals or items within a group
مثالها
The cream of the crop in the class received special recognition.
خامه کلاس تقدیر ویژهای دریافت کرد.
The competition showcased the cream of the country's athletes.
مسابقه بهترین ورزشکاران کشور را به نمایش گذاشت.
to cream
01
کرم مالیدن
to apply cream onto one's body or face
Transitive: to cream a body part
مثالها
She creamed her hands to keep them from getting dry.
او کرم زد به دستانش تا از خشک شدن آنها جلوگیری کند.
He creamed his face every night as part of his skincare routine.
او هر شب به عنوان بخشی از روال مراقبت از پوست خود، صورتش را کرم میزد.
02
به صورت خامه درآوردن
to make a substance smooth by beating or mixing
Transitive: to cream a substance
مثالها
Cream the butter and sugar together until light and fluffy.
کره و شکر را با هم مخلوط کنید تا زمانی که سبک و پفکی شود.
She creamed the ingredients for the cake batter until smooth.
او مواد را برای خمیر کیک کرم کرد تا نرم شود.
03
خامه برداشتن, کف برداشتن
to skim or remove a layer from the surface of a liquid
Transitive: to cream the top layer of a liquid
مثالها
She carefully creamed the foam off the top of the soup.
او به دقت کف روی سوپ را برمیداشت.
He creamed the fat from the broth to make it healthier.
او چربی را از آبگوشت جدا کرد تا آن را سالمتر کند.
04
خرد کردن, شکست دادن به طور قاطع
to defeat someone decisively and overwhelmingly in a competition or fight
Transitive: to cream an opponent
مثالها
The home team creamed their rivals with a score of 5-0.
تیم خانگی رقبای خود را با نتیجه ۵-۰ درهم کوبید.
She creamed her opponent in the chess tournament.
او در مسابقه شطرنج حریفش را درهم کوبید.
05
خامه اضافه کردن, کرم زدن
to add cream to a beverage, such as coffee or tea
Transitive: to cream a beverage
مثالها
She always creams her coffee before drinking it.
او همیشه قبل از نوشیدن قهوهاش به آن خامه اضافه میکند.
He creamed his tea to give it a richer flavor.
او به چایش خامه اضافه کرد تا طعمی غنیتر به آن بدهد.
cream
01
کرم (رنگ)
having a light yellowish-white color
مثالها
The cream curtains added a touch of elegance to the windows, diffusing the sunlight gently.
پردههای کرم رنگ، جلوهای از ظرافت به پنجرهها افزودند و نور خورشید را به نرمی پخش کردند.
The antique vase had a cream glaze, giving it a vintage and timeless appearance.
گلدان عتیقه یک لعاب کرم رنگ داشت که به آن ظاهری قدیمی و بیزمان میداد.
درخت واژگانی
creamery
creamy
cream
