جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
tatty
01
پر زرق و برق, نمایشی
tastelessly showy
مثالها
He wore a tatty old sweater with frayed edges and holes.
او یک پلیور قدیمی فرسوده با لبههای ریشریش و سوراخها پوشیده بود.
The once elegant sofa now looked tatty and faded from years of use.
مبل که زمانی شیک بود حالا به خاطر سالها استفاده کهنه و رنگورفته به نظر میرسید.
درخت واژگانی
tattily
tatty
tat



























