جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
often
مثالها
He often helps his neighbors with their chores.
او اغلب به همسایههایش در کارهای خانه کمک میکند.
She often reads books before bedtime.
او اغلب قبل از خواب کتاب میخواند.
1.1
غالباً, بسیار
in a lot of instances or cases
مثالها
Small businesses often struggle with cash flow.
کسبوکارهای کوچک اغلب با جریان نقدی مشکل دارند.
Teenagers often rebel against authority figures.
نوجوانان اغلب علیه شخصیتهای اقتدار شورش میکنند.



























