جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
vague
01
مبهم, گنگ
مثالها
Sa réponse était trop vague pour être utile.
پاسخ او بیش از حد مبهم بود تا مفید باشد.
J' ai une idée vague de ce qui s' est passé.
من یک ایده مبهم از آنچه اتفاق افتاده دارم.
02
پیش پاافتاده, معمولی
مثالها
C' est une idée assez vague, rien de spécial.
این یک ایده نسبتاً مبهم است، هیچ چیز خاصی نیست.
Son commentaire était vague et sans intérêt.
نظر او معمولی و بیعلاقه بود.
La vague
[gender: feminine]
01
موج (دریا)
مثالها
Les vagues de l' océan étaient très hautes ce matin.
امواج اقیانوس امروز صبح بسیار بلند بودند.
Les enfants jouent dans les vagues à la plage.
کودکان در امواج در ساحل بازی میکنند.
02
ابهام
مثالها
Le vague de ses explications ne m' a pas convaincu.
ابهام توضیحاتش مرا متقاعد نکرد.
Il y a beaucoup de vague dans ce rapport.
در این گزارش ابهام زیادی وجود دارد.
03
جریان, خیزش، موج
مثالها
Une vague a submergé le rivage pendant la tempête.
یک موج در طول طوفان ساحل را غرق کرد.
La vague de chaleur a touché toute la région.
موج گرما کل منطقه را تحت تأثیر قرار داد.



























