جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
rétablir
01
دوره نقاهت گذراندن (بعد از بیماری), بهتر شدن، بهبود یافتن
مثالها
Elle se rétablit lentement après son opération.
او به آرامی پس از عمل جراحی در حال بهبودی است.
Il lui faut trois mois pour se rétablir complètement.
او برای بهبودی کامل به سه ماه نیاز دارد.
02
به حال اول برگرداندن
مثالها
Les techniciens ont rétabli l' électricité en une heure.
تکنسینها برق را در عرض یک ساعت بازگرداندند.
Ce produit rétablit la couleur des vêtements.
این محصول رنگ لباسها را بازمیگرداند.
03
سر و سامان دادن
مثالها
Le médiateur a rétabli la paix entre les deux groupes.
میانجی صلح را بین دو گروه بازگرداند.
Cette politique rétablit l' économie du pays.
این سیاست اقتصاد کشور را بازسازی میکند.
04
بازسازی کردن, دوباره وصل کردن
مثالها
Nous avons rétabli le contact après des années.
ما پس از سالها ارتباط را برقرار کردیم.
Le traité a rétabli les relations diplomatiques.
معاهده روابط دیپلماتیک را بازسازی کرد.



























