جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
résoudre
01
تصمیم گرفتن
مثالها
Elle a résolu de changer de travail.
او تصمیم گرفت شغلش را تغییر دهد.
J' ai résolu de dire la vérité.
تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم.
02
حل کردن, راهحل پیدا کردن
مثالها
Elle a réussi à résoudre l' équation.
او توانست معادله را حل کند.
Il faut résoudre ce conflit avant la fin du mois.
باید این درگیری را قبل از پایان ماه حل کرد.
03
تصمیم گرفتن, قصد داشتن
مثالها
Elle s' est enfin résolue à lui parler.
او بالاخره تصمیم گرفت با او صحبت کند.
Il s' est résolu à dire la vérité.
او تصمیم گرفت حقیقت را بگوید.



























