جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
accomplir
01
(با موفقیت) به پایان رساندن, تکمیل کردن، انجام دادن
مثالها
Il a accompli toutes ses tâches avant midi.
او تمام وظایف خود را قبل از ظهر انجام داد.
Elle a accompli son rêve de devenir médecin.
او رویای خود را برای پزشک شدن محقق کرد.
02
شکوفا شدن (مجازی), به بار نشستن
مثالها
Son talent artistique s' est accompli au fil des années.
استعداد هنری او در طول سالها تحقق یافت.
Le projet s' est finalement accompli après beaucoup d' efforts.
پروژه در نهایت پس از تلاش زیاد محقق شد.



























