جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Fatso
مثالها
He called himself a fatso after eating the whole pizza.
او بعد از خوردن تمام پیتزا خودش را یک چاق نامید.
The kids at school sometimes teased him, calling him a fatso, which hurt his feelings.
بچهها در مدرسه گاهی او را مسخره میکردند و به او چاقالو میگفتند، که احساساتش را جریحهدار میکرد.



























