جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fatigued
مثالها
After working three consecutive night shifts, she felt completely fatigued and could barely keep her eyes open.
بعد از کار کردن سه شیفت شب متوالی، او کاملاً خسته بود و به سختی میتوانست چشمانش را باز نگه دارد.
The long hike up the mountain left him feeling fatigued, and he needed to rest for a while.
پیادهروی طولانی در کوه او را خسته کرد و نیاز داشت مدتی استراحت کند.
درخت واژگانی
fatigued
fatigue



























