جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
ecstatic
مثالها
She was ecstatic when she found out she had won the lottery, unable to contain her excitement.
وقتی فهمید که در قرعهکشی برنده شده است، سرشار از شادی بود و نمیتوانست هیجان خود را کنترل کند.
He was ecstatic after receiving the job offer of his dreams.
او پس از دریافت پیشنهاد شغل رویاییاش سرخوش بود.
Ecstatic
01
شادمان, خوشحال
a person who experiences intense joy or bliss
مثالها
The ecstatic cheered loudly after the team's victory.
شادمانها پس از پیروزی تیم با صدای بلند هورا کشیدند.
She was an ecstatic, unable to stop smiling after the great news.
او سرخوش بود، پس از خبر خوب نمیتوانست لبخند زدن را متوقف کند.
درخت واژگانی
ecstatic
ecstat



























