جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Departure
01
عزیمت, خروج
the act of leaving, usually to begin a journey
مثالها
The departure of the train was delayed by half an hour.
حرکت قطار نیم ساعت تأخیر داشت.
She bid farewell to her family before her departure for college.
او قبل از حرکت به دانشگاه با خانواده اش خداحافظی کرد.
02
تغییر روند
a change or deviation from the usual or expected standard
مثالها
His choice of attire was a departure from his usual casual style, opting for a more formal look.
انتخاب لباس او یک انحراف از سبک معمولی غیررسمی اش بود، که ظاهری رسمی تر را انتخاب کرد.
The team 's strategy represented a departure from conventional methods, emphasizing creativity over tradition.
استراتژی تیم نشاندهنده یک انحراف از روشهای متداول بود، که بر خلاقیت به جای سنت تأکید داشت.
Formal
Old useمثالها
In the wake of his departure, friends and family gathered to celebrate his life and the impact he had on others.
پس از رحلت او، دوستان و خانواده گرد هم آمدند تا زندگی و تأثیری که بر دیگران گذاشته بود را جشن بگیرند.
The community held a memorial service to honor the late teacher 's departure and her contributions to education.
جامعه مراسم یادبودی را برای گرامیداشت درگذشت معلم فقید و مشارکتهای او در آموزش برگزار کرد.
