جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
deceased
مثالها
The deceased man's family members gathered to mourn his passing at the funeral.
اعضای خانواده مرد درگذشته برای سوگواری درگذشت او در مراسم تشییع جنازه جمع شدند.
The deceased woman's belongings were sorted through by her loved ones after her death.
وسایل زن درگذشته توسط عزیزانش پس از مرگش مرتب شد.
02
مرده, تمام شده
completely overwhelmed with laughter, surprise, or admiration
Figurative
Slangمثالها
You look so good, I 'm deceased!
تو خیلی خوب به نظر میرسی، من مردهام!
That video had me deceased.
آن ویدیو مرا مرده کرد.
Deceased
01
درگذشته, فوت شده
someone who is no longer alive
درخت واژگانی
deceased
decease
