جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to decelerate
01
کند کردن, از سرعت (چیزی) کاستن
to slow down or reduce the speed of something
Transitive: to decelerate a moving vehicle or object
مثالها
The pilot carefully decelerated the airplane, bringing it to a smooth landing on the runway.
خلبان با دقت هواپیما را کند کرد و آن را به یک فرود نرم روی باند رساند.
The engineer designed a system to automatically decelerate the train when approaching a curve.
مهندس سیستمی را طراحی کرد تا هنگام نزدیک شدن به پیچ، قطار را به طور خودکار کند کند.
02
کند شدن
to get lessened in speed over time
Intransitive
مثالها
The car began to decelerate as it approached the school zone.
ماشین با نزدیک شدن به منطقه مدرسه شروع به کاهش سرعت کرد.
The plane started to decelerate upon landing on the runway.
هواپیما هنگام فرود روی باند شروع به کاهش سرعت کرد.
درخت واژگانی
deceleration
decelerate
accelerate
acceler
