جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
curt
01
مختصر, کوتاه، اجمالی
getting straight to the core of the matter in a direct, efficient manner
مثالها
Knowing we had limited time before our flight, Tom gave us a curt overview of the key points to focus on in the presentation.
با دانستن اینکه قبل از پروازمان زمان محدودی داشتیم، تام به ما یک مرور کوتاه و مختصر از نکات کلیدی که باید در ارائه روی آنها تمرکز کنیم، داد.
The manager gave a curt summary of the issues and what needed to be done, without wasting any time on unnecessary details.
مدیر یک خلاصه کوتاه از مسائل و آنچه باید انجام شود ارائه داد، بدون اینکه وقت را بر روی جزئیات غیرضروری تلف کند.
مثالها
He answered customer questions with curt, one-word responses that left them feeling frustrated.
او به سوالات مشتریان با پاسخهای کوتاه و تککلمهای پاسخ داد که آنها را ناامید کرد.
I apologized for interrupting but she responded with a curt " It's fine " and immediately changed the subject.
من به خاطر قطع کردن عذرخواهی کردم اما او با یک کوتاه و تند "مشکلی نیست" پاسخ داد و بلافاصله موضوع را عوض کرد.
درخت واژگانی
curtly
curtness
curt



























