جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
looming
01
قریب الوقوع, تهدید آمیز
approaching or coming soon, often with a sense of concern or importance
مثالها
The looming storm clouds signaled bad weather ahead.
ابرهای طوفانی در حال نزدیک شدن نشان دهنده آب و هوای بد در پیش بود.
She felt anxious about the looming exam.
او درباره امتحان نزدیک احساس اضطراب میکرد.
02
تهدیدآمیز, قریب الوقوع
appearing in a large and unclear shape, often giving a feeling of danger or threat
مثالها
The looming silhouette of the mountain was barely visible through the mist.
سیلوئت تیره و تار کوه به سختی در میان مه قابل مشاهده بود.
As night fell, the looming figure of the castle became even more foreboding.
با فرارسیدن شب، شکل تهدیدآمیز قلعه حتی ترسناکتر شد.
درخت واژگانی
looming
loom
