جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
loony
01
دیوانه
describing someone or something exhibiting foolish characteristics
مثالها
She came up with a loony idea to build a roller coaster in her backyard.
او به یک ایده دیوانهوار برای ساخت یک ترن هوایی در حیاط خلوتش رسید.
His loony behavior at the party embarrassed everyone who was there.
رفتار دیوانهوار او در مهمانی همه کسانی که آنجا بودند را خجالتزده کرد.
Loony
مثالها
He 's a complete loony for trying to ride his bike down that steep hill.
او یک دیوانه کامل است که سعی کرد دوچرخهاش را از آن تپه شیبدار پایین ببرد.
They all called him a loony for talking about traveling to the moon.
همه او را به خاطر صحبت کردن درباره سفر به ماه دیوانه خطاب کردند.



























