جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
sensibly
01
عاقلانه, منطقی
in a way that reflects sound judgment, careful thought, or wise decision-making
مثالها
They sensibly chose to delay the trip until the storm had passed.
آنها عاقلانه تصمیم گرفتند سفر را تا پایان طوفان به تأخیر بیندازند.
She sensibly avoided the argument and walked away.
او عاقلانه از بحث اجتناب کرد و دور شد.
02
معقولانه, عملی
in a way that prioritizes comfort, utility, or practicality over style or fashion
مثالها
She was sensibly dressed for the hike, wearing boots and a waterproof jacket.
او برای پیادهروی مناسب لباس پوشیده بود، چکمهها و یک ژاکت ضد آب به تن داشت.
He sensibly wore gloves and a hat in the freezing weather.
او عاقلانه در هوای یخبندان دستکش و کلاه پوشید.
03
محسوس, قابل توجه
in a manner that is noticeable or detectable by the senses
Old useمثالها
The temperature had sensibly dropped since nightfall.
دما از زمان غروب به طور محسوسی کاهش یافته بود.
Her voice sensibly quivered with emotion.
صدایش محسوس از احساس میلرزید.
درخت واژگانی
insensibly
sensibly
sensible
sense
