جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to scoff
مثالها
He scoffed at the idea of ghosts.
او از ایده ارواح مسخره کرد.
They scoffed when she suggested the plan might work.
آنها مسخره کردند وقتی او پیشنهاد کرد که طرح ممکن است کار کند.
02
مسخره کردن, تحقیر کردن
to dismiss with contempt
مثالها
She scoffed at the warnings about the storm.
او به هشدارها در مورد طوفان مسخره کرد.
He scoffed at tradition and broke every rule.
او از سنت مسخره کرد و همه قوانین را شکست.
03
بلعیدن, با حرص خوردن
to eat something quickly and greedily, often with little regard for manners
مثالها
He scoffed the entire pizza before anyone else had a chance to grab a slice.
او تمام پیتزا را بلعید قبل از اینکه دیگران فرصتی برای گرفتن یک تکه داشته باشند.
The kids scoffed their ice cream cones before they melted in the heat.
بچهها قبل از اینکه بستنیشان در گرما آب شود، آن را با حرص خوردند.
Scoff
01
توهین, مسخره کردن
an act or expression of contempt, shown through ridicule
مثالها
His suggestion was met with a scoff from the audience.
پیشنهاد او با مسخره از سوی مخاطبان مواجه شد.
She responded to the rumor with a scoff.
او به شایعه با مسخرهکردن پاسخ داد.
درخت واژگانی
scoffer
scoffing
scoff



























