جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
relaxed
01
آسودهخاطر, بیخیال، آرام
feeling calm and at ease without tension or stress
مثالها
After a long day at work, he enjoys taking a hot bath to feel relaxed and unwind.
پس از یک روز طولانی کار، او از گرفتن حمام گرم لذت میبرد تا احساس آرامش کند و استراحت کند.
Sitting by the fireplace, she felt relaxed as she listened to the crackling of the flames.
کنار شومینه نشسته بود، با شنیدن صدای ترق ترق شعلهها احساس آرامش میکرد.
درخت واژگانی
unrelaxed
relaxed
relax



























