جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
barely
مثالها
He barely made it to the bus stop in time for the last bus of the day.
او به زحمت به موقع به ایستگاه اتوبوس رسید تا آخرین اتوبوس روز را بگیرد.
The student had studied only briefly and barely passed the exam.
دانشجو فقط به طور خلاصه مطالعه کرده بود و به زحمت در امتحان قبول شد.
مثالها
She barely made it to the train station before the doors closed.
او به زحمت قبل از بسته شدن درها به ایستگاه قطار رسید.
He finished his exam barely a minute before the time ran out.
او امتحان خود را به زحمت یک دقیقه قبل از تمام شدن زمان به پایان رساند.
03
به زحمت, فقط
by a little
درخت واژگانی
barely
bare



























