جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
knotty
01
پیچیده, غامض، گرهدار
full of complications or difficulties
Disapproving
مثالها
The negotiations between the two countries were knotty, with conflicting interests and historical tensions.
مذاکرات بین دو کشور پیچیده بود، با منافع متضاد و تنشهای تاریخی.
Solving the complex mathematical problem proved to be a knotty challenge for even the most skilled mathematicians.
حل مسئله پیچیده ریاضی حتی برای ماهرترین ریاضیدانان نیز چالشی گرهدار ثابت شد.
مثالها
The knotty pine beams gave the room a rustic feel.
تیرهای کاج گرهدار به اتاق حال و هوایی روستایی بخشیدند.
The carpenter worked carefully around the knotty sections of the wood.
نجار با دقت در اطراف بخشهای گرهدار چوب کار کرد.
درخت واژگانی
knottiness
knotty
knot
