جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Knife
مثالها
He carefully peeled the apple with a sharp knife.
او با دقت سیب را با یک چاقوی تیز پوست کند.
He used a butter knife to spread jam on the toast.
او از یک چاقو کره برای پخش کردن مربا روی نان تست استفاده کرد.
02
چاقو, خنجر
a weapon with a handle and blade with a sharp point
03
تیغه, برآمدگی
any long thin projection that is transient
to knife
01
با چاقو بریدن, با چاقو زدن
use a knife on
درخت واژگانی
knifelike
knife



























