جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
sentir
01
حس کردن, احساس کردن
مثالها
Je sens le vent sur ma peau.
احساس میکنم باد را روی پوستم.
Il sent une douleur dans le bras.
او در بازوی خود دردی احساس میکند.
02
بو کردن, بوی (چیزی را) حس کردن، استشمام کردن
مثالها
Je sens une odeur de brûlé.
حس میکنم بوی سوختگی.
Est -ce que tu sens le parfum de ces fleurs ?
آیا حس میکنی عطر این گلها را؟
03
بو دادن
مثالها
Cette soupe sent très bon.
این سوپ بو بسیار خوبی دارد.
Tes vêtements sentent la cigarette.
لباسهایت بو سیگار میدهد.
04
تحمل کردن, تاب آوردن
مثالها
Je ne peux pas sentir cette douleur plus longtemps.
من دیگر نمیتوانم این درد را تحمل کنم.
Elle ne sent plus la fatigue après des heures de travail.
او پس از ساعات کار دیگر خستگی را احساس نمیکند.
05
خود را (در حالتی) احساس کردن, حس کردن
مثالها
Je me sens fatigué ce matin.
من امروز صبح خسته احساس میکنم.
Elle se sent bien dans ce nouvel appartement.
او در این آپارتمان جدید خوب احساس میکند.
06
احساس کردن, فکر کردن
مثالها
Je sens qu' il va pleuvoir.
احساس میکنم که باران خواهد بارید.
Elle sent que quelqu' un l' observe.
او احساس میکند که کسی او را زیر نظر دارد.



























