جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
enfler
01
ورم کردن, متورم شدن، باد کردن
مثالها
Sa cheville a enflé après la chute.
مچ پای او پس از افتادن متورم شد.
La blessure a enflé rapidement.
زخم به سرعت متورم شد.
02
افزایش دادن, بالا بردن
مثالها
Ils veulent enfler le budget du projet.
آنها میخواهند بودجه پروژه را بزرگ کنند.
La rumeur a enflé rapidement dans la ville.
شایعه به سرعت در شهر متورم شد.
03
متورم کردن
مثالها
L' allergie a enflé sa gorge rapidement.
آلرژی به سرعت گلویش را متورم کرد.
Ce médicament peut enfl er les tissus autour de la blessure.
این دارو میتواند باعث التهاب بافتهای اطراف زخم شود.



























