جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
conllevar
01
تحمل کردن
مثالها
Tuvo que conllevar el dolor en silencio.
او مجبور شد درد را در سکوت conllevar کند.
Ella conlleva con paciencia las críticas.
او با صبر تحمل میکند انتقادات را.
02
مستلزم بودن, شامل بودن
مثالها
Ese trabajo conlleva mucha responsabilidad.
آن کار conlleva مسئولیت زیادی دارد.
Mudarse a otro país conlleva adaptarse a nuevas costumbres.
انتقال به کشور دیگر مستلزم سازگاری با آداب و رسوم جدید است.
03
موجب شدن
مثالها
La decisión conllevó cambios importantes.
تصمیم تغییرات مهم conllevó.
Su imprudencia conllevó un accidente.
بیاحتیاطی او منجر به یک حادثه شد.



























