جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La falta
[gender: feminine]
01
کمبود, فقدان
مثالها
Hay falta de agua en la región.
در منطقه کمبود آب وجود دارد.
La falta de recursos dificulta el proyecto.
کمبود منابع پروژه را دشوار میکند.
02
خطا (ورزش), فول
مثالها
El árbitro señaló una falta contra el jugador.
داور یک خطا علیه بازیکن اعلام کرد.
El jugador pidió disculpas por la falta.
بازیکن برای خطا عذرخواهی کرد.
03
غیبت
مثالها
Noté su falta en la reunión.
من غیبت او را در جلسه متوجه شدم.
La falta de recursos dificulta el proyecto.
کمبود منابع پروژه را دشوار میکند.
04
بزه
مثالها
Fue multado por una falta de tránsito.
او به دلیل یک تخلف ترافیکی جریمه شد.
La policía registró la falta y emitió una sanción.
پلیس تخلف را ثبت کرد و یک مجازات صادر کرد.
