جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
internal
مثالها
Internal organs such as the heart and lungs are vital for bodily functions.
اعضای داخلی مانند قلب و ریه برای عملکردهای بدنی حیاتی هستند.
The company is conducting an internal investigation into the allegations of misconduct.
شرکت در حال انجام یک تحقیق داخلی در مورد اتهامات سوء رفتار است.
02
پرواز داخلی
referring to activities or matters within a country's borders
مثالها
The government announced new policies to boost internal trade.
دولت سیاستهای جدیدی را برای تقویت تجارت داخلی اعلام کرد.
Internal flights are often cheaper than international ones.
پروازهای داخلی اغلب ارزانتر از پروازهای بینالمللی هستند.
03
داخلی, فناورانه
the practical application of technical and scientific knowledge to commerce or industry
04
داخلی, درونی
occurring within an institution or community
مثالها
She kept her internal feelings of frustration hidden from her colleagues.
او احساسات درونی ناامیدی خود را از همکارانش پنهان نگه داشت.
Despite his calm demeanor, he was filled with internal doubts.
علیرغم رفتار آرامش، او پر از تردیدهای درونی بود.
06
داخلی, ذاتی
innermost or essential
درخت واژگانی
internality
internalize
internally
internal
intern
