جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
inmost
مثالها
The inmost chamber of the temple housed the sacred artifact.
داخلیترین اتاق معبد، شیء مقدس را در خود جای داده بود.
He explored the cave until he reached its inmost recesses.
او غار را کاوش کرد تا به دورترین گوشههای آن رسید.
مثالها
She hesitated to share her inmost fears, afraid of being misunderstood.
او در به اشتراک گذاشتن ترسهای درونیترین خود تردید داشت، از ترس اینکه سوء تفاهم شود.
His diary contained the inmost thoughts he could n't express to anyone else.
دفتر خاطراتش شامل درونیترین افکاری بود که نمیتوانست به هیچکس دیگر بیان کند.



























