جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
incensed
مثالها
She was incensed by the unfair treatment she received from her supervisor.
او از رفتار ناعادلانهای که از سرپرستش دریافت کرد خشمگین بود.
He became incensed when he discovered someone had vandalized his car.
وقتی فهمید کسی ماشینش را خراب کرده است، خشمگین شد.
درخت واژگانی
incensed
incense
cense



























