جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Hoof
مثالها
He noticed a small stone stuck in the horse 's hoof while brushing it.
او متوجه یک سنگ کوچک شد که در سم اسب گیر کرده بود در حالی که آن را برس میزد.
The horse 's hooves made a rhythmic sound as it trotted along the path.
سم اسب در حالی که در مسیر میتاخت، صدایی ریتمیک ایجاد میکرد.
02
سم, پای پستانداران سم دار
the foot of an ungulate mammal
to hoof
01
حرفهای رقصیدن, به صورت حرفهای پا کوبیدن
dance in a professional capacity
02
راه رفتن, قدم زدن
walk
درخت واژگانی
hooflike
hoof



























