جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
halfway
مثالها
The gas station is halfway between Boston and New York.
پمپ بنزین در میانه راه بین بوستون و نیویورک قرار دارد.
She paused halfway up the stairs to catch her breath.
او در میانه راه پلهها ایستاد تا نفَسش را بگیرد.
مثالها
If you 'd just try halfway, you'd see improvement.
اگر فقط نیمه راه را امتحان کنید، پیشرفت را خواهید دید.
His apology sounded halfway sincere.
عذرخواهی او نیمه صادقانه به نظر میرسید.
halfway
01
نیمه راه, نیمه
located at or relating to the middle point between two ends or stages
مثالها
The runners reached the halfway mark of the marathon.
دوندگان به نشانه نیمه راه ماراتن رسیدند.
We're at the halfway stage of the construction project.
ما در مرحله نیمه راه پروژه ساخت و ساز هستیم.
مثالها
The government proposed a halfway compromise to end the dispute.
دولت یک مصالحه نیمهکاره را برای پایان دادن به اختلاف پیشنهاد کرد.
These halfway measures wo n't solve the real problem.
این اقدامات نیمهکاره مشکل واقعی را حل نخواهند کرد.
درخت واژگانی
halfway
half
way



























