جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
grimly
01
به طور غمگین, به صورت افسرده
in a serious, bleak, or depressing way
مثالها
" We 've lost the case, " she said grimly.
"ما پرونده را باختیم،" او به طور غمگین گفت.
He grimly predicted a harsh winter ahead.
او به طرز غمگینی زمستانی سخت را پیشبینی کرد.
درخت واژگانی
grimly
grim



























