جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to abridge
01
خلاصه کردن, کوتاه کردن
to make a book, play, etc. short by omitting the details and including the main parts
مثالها
The play was abridged for the school performance, focusing on the key scenes.
نمایشنامه برای اجرای مدرسه خلاصه شد و بر صحنههای کلیدی تمرکز کرد.
The film adaptation abridged the novel, leaving out some subplots.
اقتباس سینمایی رمان را خلاصه کرد و برخی از زیرداستانها را حذف نمود.
02
کم کردن, کاستن، از (چیزی) زدن
to decrease, reduce, or restrict something, often by cutting down its size, duration, or range
مثالها
The company policy aims to abridge unnecessary meetings, ensuring employees have more time for productive tasks.
سیاست شرکت به دنبال کاهش جلسات غیرضروری است، تا کارکنان زمان بیشتری برای وظایف مولد داشته باشند.
We will abridge the event schedule to accommodate the unexpected delay in the program.
ما برنامه زمانبندی رویداد را کوتاه خواهیم کرد تا تأخیر غیرمنتظره در برنامه را جبران کنیم.
درخت واژگانی
abridged
abridger
abridgment
abridge
