جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
frontward
مثالها
The vehicle moved frontward, slowly approaching the intersection.
وسیله نقلیه به جلو حرکت کرد، به آرامی به تقاطع نزدیک شد.
She took a step frontward to get a better view of the stage.
او یک قدم به جلو برداشت تا دید بهتری از صحنه داشته باشد.
frontward
مثالها
The car's design emphasizes better frontward visibility for the driver.
طراحی خودرو بر روی دید بهتر به جلو برای راننده تأکید دارد.
She took a frontward step to get a clearer view of the performance.
او یک قدم به جلو برداشت تا دید بهتری از اجرا داشته باشد.



























