جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
freely
01
آزادانه
without being controlled or limited by others
مثالها
After retirement, she traveled freely across Europe without a fixed itinerary.
پس از بازنشستگی، او آزادانه در سراسر اروپا بدون برنامه سفر ثابت سفر کرد.
Children ran freely through the meadow, shouting and laughing.
کودکان آزادانه از میان چمنزار میدویدند، فریاد میزدند و میخندیدند.
1.1
آزادانه, بدون مانع
without obstruction, interference, or restriction
مثالها
Ideas must freely circulate in a university environment.
ایدهها باید در یک محیط دانشگاهی آزادانه در گردش باشند.
The chemicals freely moved between the two chambers through the membrane.
مواد شیمیایی آزادانه بین دو محفظه از طریق غشاء حرکت کردند.
مثالها
During the feast, wine was poured freely.
در طول ضیافت، شراب آزادانه ریخته میشد.
He spent money freely on gifts for his friends.
او پول را آزادانه برای هدیه به دوستانش خرج کرد.
مثالها
She freely admitted her doubts about the plan.
او آزادانه به تردیدهایش در مورد برنامه اعتراف کرد.
He spoke freely about his childhood experiences.
او آزادانه درباره تجربیات دوران کودکی خود صحبت کرد.
1.4
آزادانه, داوطلبانه
willingly and voluntarily; without pressure or force
مثالها
She freely chose to support the initiative.
او آزادانه انتخاب کرد که از ابتکار حمایت کند.
He freely offered his help without expecting anything in return.
او آزادانه کمک خود را بدون انتظار هیچ چیزی در عوض ارائه داد.
مثالها
The poem was freely adapted for the modern stage.
شعر آزادانه برای صحنه مدرن اقتباس شد.
He quoted the philosopher freely, adding his own interpretation.
او فیلسوف را آزادانه نقل قول کرد و تفسیر خود را اضافه کرد.
درخت واژگانی
freely
free



























