جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
foxily
مثالها
She smiled foxily, clearly hiding something.
او مکارانه لبخند زد، به وضوح چیزی را پنهان میکرد.
He foxily avoided the question without seeming evasive.
مکارانه, او از سؤال اجتناب کرد بدون اینکه طفرهرو به نظر برسد.
درخت واژگانی
foxily
foxy
fox



























