جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fishy
01
ماهی مانند, مربوط به ماهی
of or relating to or resembling fish
02
مشکوک, سوال برانگیز
suggestive of dishonesty or something dubious
مثالها
His fishy behavior raised suspicions among his friends.
رفتار مشکوک او سوءظن میان دوستانش برانگیخت.
The offer seemed fishy, so she decided to investigate further.
پیشنهاد مشکوک به نظر میرسید، بنابراین او تصمیم گرفت بیشتر تحقیق کند.
درخت واژگانی
fishily
fishy
fish



























