جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
finally
01
در آخر
used to introduce the last event or item in a series of related things
مثالها
First, we visited the museum; then, we explored the park, and finally, we enjoyed a meal at the restaurant.
ابتدا، از موزه بازدید کردیم؛ سپس، پارک را کاوش کردیم، و در نهایت، از یک وعده غذا در رستوران لذت بردیم.
She tried the appetizer, the main course, and finally, the dessert during her dinner at the new restaurant.
او پیشغذا، غذای اصلی و در نهایت دسر را در شام خود در رستوران جدید امتحان کرد.
02
در نهایت, سرانجام
after a long time, usually when there has been some difficulty
مثالها
Despite numerous setbacks, they finally completed the construction of their dream house.
علیرغم مشکلات فراوان، آنها بالاخره ساخت خانه رویاییشان را به پایان رساندند.
After weeks of anticipation, the package finally arrived in the mail.
پس از هفتهها انتظار، بسته بالاخره از طریق پست رسید.
مثالها
Finally, we need to discuss the timeline for project completion.
در نهایت، باید درباره زمانبندی تکمیل پروژه بحث کنیم.
The report covers several important aspects, but finally, it emphasizes the need for continued investment.
این گزارش چندین جنبه مهم را پوشش میدهد، اما در نهایت، بر نیاز به سرمایهگذاری مستمر تأکید میکند.
درخت واژگانی
finally
final
