جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
elementary
مثالها
The instructions were elementary, making it easy for everyone to follow.
دستورالعملها ابتدایی بودند، که دنبال کردن آنها را برای همه آسان کرد.
She explained the concept in an elementary way for the beginners.
او این مفهوم را به روشی ابتدایی برای مبتدیان توضیح داد.
مثالها
The children were eager to start their first day of elementary school.
کودکان مشتاق بودند تا اولین روز مدرسه ابتدایی خود را شروع کنند.
Elementary students often have recess to break up their day with physical activity.
دانشآموزان ابتدایی اغلب زنگ تفریح دارند تا روز خود را با فعالیت بدنی قطع کنند.
مثالها
The training focused on elementary safety procedures everyone must follow.
آموزش بر روی روشهای ایمنی اولیه تمرکز داشت که همه باید رعایت کنند.
Knowing your rights is an elementary part of being an informed citizen.
دانستن حقوق شما بخش اساسی از یک شهروند آگاه بودن است.
درخت واژگانی
elementarily
elementary
elementar
