جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
downy
مثالها
The downy chick snuggled close to its mother for warmth.
جوجه پَرزدار برای گرم شدن به مادرش چسبید.
He brushed his fingers over the downy surface of the flower petals.
او انگشتانش را روی سطح نرم گلبرگهای گل کشید.
مثالها
The baby bird was covered in downy feathers, making it look adorable.
جوجه پرنده با پرهای نرم و کرکی پوشیده شده بود، که آن را دوستداشتنی نشان میداد.
She loved the downy comforter that kept her warm during winter nights.
او عاشق لحاف نرمی بود که در شبهای زمستانی او را گرم نگه میداشت.



























