جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to dismount
مثالها
After the lesson, the instructor signaled for the students to dismount their horses.
پس از درس، مربی به دانشآموزان علامت داد که از اسبهایشان پیاده شوند.
He dismounted from his horse with ease, showcasing his riding skills.
او به راحتی از اسبش پیاده شد، مهارت های سواری خود را به نمایش گذاشت.
Dismount
01
پیاده شدن, فرود آمدن
the act of dismounting (a horse or bike etc.)
درخت واژگانی
dismount
mount



























