جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
desolately
01
با اندوه عمیق, با احساس خلاء
with deep sadness or a feeling of emptiness
مثالها
She stared desolately out the window, lost in thought.
او اندوهگین به بیرون پنجره خیره شد، غرق در افکارش.
After the fire, he walked desolately through the ruins of his home.
پس از آتشسوزی، او اندوهگین از میان ویرانههای خانهاش گذشت.
درخت واژگانی
desolately
desolate



























