جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
customary
مثالها
She greeted everyone with her customary warmth.
او با گرمی معمول خود به همه سلام کرد.
He handled the situation with his customary calmness.
او با آرامش معمول خود با موقعیت برخورد کرد.
02
مرسوم
commonly practiced or accepted as a usual way of doing things
مثالها
It is customary to shake hands as a greeting in many Western cultures.
در بسیاری از فرهنگهای غربی، مرسوم است که به عنوان سلام دست میدهند.
In some countries, it is customary to remove your shoes before entering someone's home.
در برخی کشورها، مرسوم است که قبل از ورود به خانه کسی کفش های خود را درآورید.
درخت واژگانی
customarily
customary
custom
