جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
again
مثالها
He apologized for the mistake and promised it would n't happen again.
او به خاطر اشتباهش عذرخواهی کرد و قول داد که دوباره اتفاق نخواهد افتاد.
They laughed at the joke and asked him to tell it again.
آنها به جوک خندیدند و از او خواستند که آن را دوباره تعریف کند.
مثالها
She closed the book and opened it again to the same page.
او کتاب را بست و دوباره به همان صفحه باز کرد.
After the storm, the power came on again around midnight.
پس از طوفان، برق دوباره حدود نیمهشب روشن شد.
03
دوباره, باز هم
used to introduce an extra or additional point
مثالها
Again, this policy benefits only a small group of people.
دوباره، این سیاست تنها به یک گروه کوچک از مردم سود میرساند.
The cost is high; again, we must consider long-term savings.
هزینه بالا است؛ دوباره، باید پساندازهای بلندمدت را در نظر بگیریم.
مثالها
Again, why did you ignore the safety protocols?
دوباره، چرا پروتکلهای ایمنی را نادیده گرفتید؟
Again, this project is our top priority.
دوباره، این پروژه اولویت اصلی ما است.
مثالها
He might apologize, or again, he might just leave.
او ممکن است عذرخواهی کند، یا دوباره، ممکن است فقط برود.
The weather could clear up, or again, it might rain all day.
هوا ممکن است صاف شود، یا دوباره، ممکن است تمام روز باران ببارد.
05
دوباره, باز هم
used to ask someone to repeat information, often at the end of a question
مثالها
What 's your email address again?
آدرس ایمیل شما چیست دوباره؟
How do you spell your name again?
چطور اسمت رو دوباره هجی میکنی؟
مثالها
" I shall repay thee again, " the merchant vowed, clutching his coin.
"من دوباره به تو پرداخت خواهم کرد،" تاجر قسم خورد، در حالی که سکه اش را محکم گرفته بود.
The arrow flew, and the bowstring sang again.
تیر پرواز کرد، و زه کمان دوباره خواند.



























