جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
circumferent
01
محیطی, پیرامونی
lying around the outer edge of something
مثالها
The circumferent hills formed a natural boundary around the village.
تپههای محیطی یک مرز طبیعی در اطراف روستا تشکیل دادند.
A circumferent hedge surrounded the garden, keeping it private.
یک پرچین محیطی باغ را احاطه کرده بود، آن را خصوصی نگه میداشت.
درخت واژگانی
circumferential
circumferent
circumfer
