جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Admonition
01
هشدار, توبیخ
a serious and heartfelt warning
مثالها
Despite his father 's repeated admonitions, he ventured into the dark forest alone.
علیرغم هشدارهای مکرر پدرش، او به تنهایی به جنگل تاریک رفت.
The teacher 's admonition echoed through the classroom, reminding students of the importance of honesty.
تذکر معلم در کلاس درس طنین انداز شد و به دانشآموزان اهمیت صداقت را یادآوری کرد.
02
توبیخ, هشدار
a firm rebuke
درخت واژگانی
admonition
admon
