جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
wily
مثالها
The wily salesman used his charm and persuasion to close deals that others could n't.
فروشنده زیرک از جذابیت و متقاعدسازی خود برای بستن معاملاتی که دیگران نمیتوانستند استفاده کرد.
The wily fox quietly approached the chicken coop, looking for an opportunity to snatch a meal.
روباه حیلهگر آرام به سمت مرغدانی نزدیک شد، به دنبال فرصتی برای ربودن یک وعده غذا.



























