جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
upstairs
مثالها
I prefer to sleep upstairs in the loft rather than downstairs.
من ترجیح میدهم بالا در اتاق زیر شیروانی بخوابم تا پایین.
I went upstairs to grab my phone from my bedroom.
من به بالا رفتم تا تلفنم را از اتاق خوابم بردارم.
02
از نظر ذهنی, از نظر فکری
in relation to a person’s mental or intellectual capacity
مثالها
He ’s clever upstairs, always coming up with brilliant solutions.
او بالا باهوش است، همیشه با راهحلهای درخشان میآید.
She ’s quick upstairs, grasping new concepts with ease.
او در بالا سریع است، مفاهیم جدید را به راحتی درک میکند.
upstairs
01
بالایی, طبقه بالا
located on an upper floor
مثالها
The upstairs apartment has a balcony with a view.
آپارتمان طبقه بالا دارای بالکن با منظره است.
She prefers the upstairs seats in the theater for a better view of the stage.
او صندلیهای طبقه بالا در تئاتر را برای دید بهتر از صحنه ترجیح میدهد.
The upstairs
01
طبقه بالا
an upper floor of a house, apartment, or any other building
مثالها
The noise coming from the upstairs kept me awake all night.
سر و صدای ناشی از طبقه بالا تمام شب مرا بیدار نگه داشت.
She moved the furniture to the upstairs for better organization.
او مبلمان را به طبقه بالا منتقل کرد برای سازماندهی بهتر.



























